4دی

ساخت وبلاگ

امروز از صبح هوا آبی وآفتابی بود .رییس رفته بودشهرستان .قرار بود پسرش !بیاد کمک!منم گفتم بیاد یه دور کوچولویی میزنم  بیرون.تا یه مقدار اکسیژن به سرم برسه.تا فکرامو جمع کنم بیشتر.برای روزایی که ترسی ازشون ندارم بامید خدا...فقط ترسم ننه ام میباشد.نمیدونم اسمشو باید ترس بذارم!لرز بذارم! وقتی حق نداری بادوستت بری بشینی 2 کلمه حرف بزنی!معنیشو نمیدونم چی بذارم.وقتی آفتاب غروب کرد نبایدبیرون باشی رو نمیدونم اسمشو نگرانی مادرانه بذارم...(البته این برا من هست برا دختر دهه هفتادیمون که دانشگاه داره همچین جریانی نیست؛بالاخره دانشگاه رفته و دیر میاد دیگه ؛ولاغیر) وقتی نمیتونی راحت بگی من با فلان دوستم (دوست دخترهااا؛ فکرای بد نکنین هاااا) میخام برم بیرون یا میخام برم 2کلمه باهاش حرف بزنم ؛ وقتی ساعت کاریت باید دقیقا همون دقیقه تموم بشه!! وحق نداری بیشتر ازون تو محل کارت باشی!(البته مامانم نه ازمحل کارم خوشش میاد دیگه!نه از حقوقی که میگیرم!احتمالا حقوقم کمه ودوس نداره!) اینها همه معانی جز نگرانی و دلواپسی و استرسهای مادرانه داره! وقتی برای من استرس داری!!باید بیشتر از من برای دختری که 13 سال از من کوچیکه رو بیشتر داشته باشی! من قطعا نتیجه ای جز نگرانی میبینم دراین همه رفتارهایی که فقط دنبال محدود کردنم هستن! اینا نگرانی نیستن..من حقیقت زندگیم اینه که چون مجردم وبخاطر اینکه درشناسنامه اسمی از شخصی نیست ،میتونم تا هرزمان که مجردم حقوق پدرمو که بیشتر از 15 ساله به اسم من هست رو دریافت کنم...وبنا به دلایلی با خرید خونه واینکه نیاز به برگردوندن رهن اون خونه (7میلیون)  وخرید وسایل و لوازمی که دوست دارم بهشون بگم جهاز!( یعنی بمیرم باید آینه شمعدون بخرم برا خودم) رو دارم ؛ از حقوقی که ماهانه دریافت میکنم رو دیگه نمیتونم وتقریبا نمیخام نصفشو به مادرم تقدیم کنم!! سه سال پیش سر همین حقوق پدرم با من بد افتاد .میخااس حقوق بنامش بشه! ومیگفت حقوق شوهرمه..وحق منه...سه سال پیش یک اداهایی در اورد که من عقلم هم بهش نمیرسید .وقتی پامو از خونه بیرون میذاشتم کجا میری !؟ چرا میری؟! باکی میری؟! یعنی فکرشو بکن من یه استخرو نمیتونستم تنها برم واجازه نداشتم ! پای منو از استخر رفتن برید!یعنی شیون بود برای من وقتی میفهمید من تنهایی یا با دوستی رفتم استخر؟!( اولین جملش این بود : دوستاتو سوار ماشینت میکنی به منکه میرسه !میبری میگردونی دوستاتو!انگار دوستم مونده باشه تو کف ماشین من یا تو خیابون ماشین پیدا نمیشه !! ) یا حرفای رکیک تری مثه(از وقتی سوار اون ماشینت میشی هر غلطی میکنی! منظورش استخر رفتن بود یا مثلا جایی میخاستم تنهابرم !ومیخاستم با ماشین خودم برم..یک زمانی هم پیش اومد که گفت :دختر همسایه ماشینشو زده بنام مادرش!! دهنمو بازززززززززززززکردم!! یعنی بازززز کردم هااااا!!!محبت ونگرانی هااای مادر من از وقتی شروع شد که خاستیم سهم الارث رو بین منو برادرم که باهم شریک بودیم ؛تقسیم کنیم!!داداش محمد سهمشو برداشته بود ...منو علی مونده بودیم با 3 قطعه زمین ..که بنابر مصلحت علی یکیشو برداشت که کوچیک بود و مبلغی من بهش دادم بابت اینکه اون 200 متری رو به من دادن و زمین سوم رو فروختیم واین 2تارو که به نظرمون موندنی بودنو با مبالغ زمین سوم تسویه کردیم...( داخل این پرانتز برا ماددرم بنویسم واینکه حق بزرگی به گردنمون داره بابت اینکه خداروشکررر حقوق پدرم بود وتلاش کرد تا خونه زندگی رو نفروشه وما رو بزرگ کنه..شکی درین ندارم ولی به محبت های بعد از تقسیم سهم الارث شدیدا شک دارم !!! البته یک عدد !!شوهر دسته گل هم پیدا شد که بقول خودش از ماخوردو از مانوشید!!! اینو هنوزم هنوزه میگه) خلاصه سهم الارث مشخص شد وزمینی که باسم مادرم بود البته سهم منو علی بود ..به نظر من باید به اسم من میشد!! بالاخره هرکی سهمشو گرفته دیگه!پولشم داده..مادر عزیزم هم شکر خداا باتلاشهای بی دریغش برای خودش جایگاه و پایگاهی داره ..بالاخره کسی که میگه شوهر دومم داره از من میخوره !!از من میپوشه!! یقینا باید منظورش  از ارث پدرمن باشه دیگه!!ننه ام که جایی کار نمکینه یا شغلی نداره!خلاصه...من حقیقتا هم برای خودم وهم بخاطر اینکه اون مال اگر حفظ شده و لطف کرده مادر برامون نگهش داشته ؛پس باید به اسم من بشه رو اصرار کردم تا به اسم من بشه!!( ناپدری و حتی میتونم بگم خاهری ناتنیم مانند گرگی هستند که منتظرن زمانش برسه وبه  به چشمم دیدم!)ومادر فرمودن که بمیری هم باسمت نمیکنم خب بذار باسم من بمونه سال دیگه که فروختی چه فرقی میکنه!! هنوز سال دیگه  نشده تا من بفروشمش !با عناوین و حرفاایی میخااس اون زمینوکه بسلامتی خودش بهش چشم داره رو باسم من نکنه!!!اخه مادرم !!!وقتی مادری کردی ؛زحمت بچه های یتیم تنیتو!!!ناتنی نیستیم هااا! کشیدی ..دیگه قرار نیست که منو مستفیض کنی وبگی اگه جمعت نمیکردم باید تو جوب آب میخابیدی!!!اونوقت ببخشید انگاری تف سربالا میشه آدم!!!ومحبت ومادری به نظرم تف بالاسر بشه !!ارزشش از بین میره!!! دعواهاای من از اون زمین بوجود اومد ...وبا هزار مصیبت اون زمان هم چون هرچی داشتم بابت این 200 متری به علی  پول دادم !ریالی در بساطم نبود!!خدا میدونه پول چه جوری جور شد!!!!واقعا 2 میلیونو چطوری پیدا کردم !نمیدونم...ومن با هزار جور متلک مادرانه !!! زمینو به نام خودم زدم.زمینی که 115 میلیون تقریبا قیمتش بود..خلاصه بحث و دعواا وحرفایی مانند تف بالاسر مادرانه !!نثار بنده میشد!!وکم کم تبدیل شد به اینکه زیرتو پر کردم!!! یه دوسال قبل اون هم ماشین داشتم وچون اوایلش بود راحت نمیتونستمم رانندگی کنم چون مبتدی بودم  واسترس داشتم..یوااش یوااش با عنایات مادرانه من تونستم برونم شکررررررررررررررخداا..واینگونه شد که سوار شدن ماشین خودم شد تف بالاسرررررررر...زمینم شد تف بالاسررررررررررر...البته دستش درد نکنه که حفظش کرد برامون..ولی بارهااا با صدای بلند گفتم: اگر خداااااااااااااااااااااا نظری نداشت من سهله !مادرم شما هم بجااایی نمیرسیدی!!!!واین واقعیته محضی هستش توزندگی...وایمان دارم بهش... واینگونه شد یک روی از روزهای خدا قیمت زمین این بنده تف بالاسر دو برابر شد!!!وبا مشتی محکم به در مادرم وارد اتاقم شد وگفت ببین اگه میذاشتم بفروشی الان زمینت 2برابر نمیشد قیمتش!!!الان شده پول 2تا آپارتمان( تقریبا میشه گفت سال 92 بود انگار !یه خیزی برداشت خریدو فروش !حالا شاید اینجا اتفاق افتاده..نمیدونم  وزمین 200متری ماکه هنوزم هنوزه مانند تفی بر بالای سرما ست قیمتش شد300 تا!! ومن هم بعلت دردها ورنجهایی که بابت سهم الارث دارشدنم دیده بودم( یه طرفم یک شب با همون حرفاش لمس شد!) (البته هنوزم وقتی استرس دارم به سراغم میاد گرفتگی رگهای بدنم) نتونستم بگم که بفروشینش ومن خونه میخام. چون من اجازه ای بابت فروش سهمم نداشتم !! ودرهمون حین یک زنیکه ای به نام فامیل دور!قبلا عروس عموی بیشرفم بود!منتها ما فک میکردیم شرف داره!!!  و مادر بنده رو ترغیب به داشتن وکیلی برای نفوذ ودراوردن ماده تبصره ای برای اینکه حقوق پدرم هم بنامش باشه!!وخانوم بتونن فقط از بیمه شوهرشون!!! خدابیامرز پدرم استفاده کنن!!!( ترکها میگن: طرف عمی دردی نداره! زمی دردی داره!!!) درحالیکه شوهر الانشون هم بیمشون کرده وهم اینکه کم یا زیاد(البته کم) پولی به عنوان خرج خونه میده) واینکه مادر جااان اصرار داشتن که نه!!من میخام دوباره از شوهر سابقم بیمه بشم!!!واین شوهرشون ترش بود براشون انگار بیمه اش!!! امیدوارم دوستان عزیز فک نکنن که من بی چشم و رو تشریف دارم هااااااوبابت زحمات مادرانه هیچ غلطی نمیکنم توزندگیم!!و بنده سراپا تف بالاسر  از 19 سالگی یا 18 سالگی به حقوقی که اتوماتیک وار به اسم من ( وآخرین بازمانده ) درومده ؛هرماه نصف مبلغو بهشون تقدیم میکردم..وهنوزم تقدیم میکنم با وجود 15 سال یا بیشترکه این تدبیر از سوی سازمان اتخاذشده !!وشناسنامه من تف بالاسر  هر 5ماه یک بار با حضور خودم باید بره چک بشه !تا اینا مطمئن شن که بنده شوشوووندارم!!!آقا والاه من شوشوو ندارم !من تف بالاسرم بسلامتی!!!ومادر گرام گفت و گفت و هی رفت پیش این زنیکه واون حرافی کرد و این خوشش اومد ویه روز از روزای خدا منو کشید دفترش و گفت مادر عاشق شده ومیخاد از شوشوی خودش طلاق بگیره!!!ومن با بهت و حیرت موندم که ننه ام چی میخاد و این چی تعبیر کرده حرفای ننمو!!واین خانوم اصرار داشتن که اداره یه تبصره وماده ای داره که مادرم که ازدواج کرده هم میتونه از حقوق پدرم!!وااای نه از بیمه پدرم !! سهیم باشه ...ومادر من مسرور و خوشحاال که این زنیکه میتونه کارشو راه بندازه وهی میرفت و هی تبصره ماده زنیکه حرااف رو برای من به عنواان مشتلق میاورد !!!وخوشحاال ازینکه میتونه ازشوهر سابقش بیمشو !!!داشته باشه..حقوق نه هاااااااااااااا!! فقط بیمشو میخاااس...ومن جان بر لب شدم و یه روز گفتم خودتو جلوی مردم با این حرفا کوچیک نکن!! بیا کارت حقوق بهت بدم ولی یه کاری میکنم !اول از خونه میذارم میرم بعدش کارتو بهت میدم!!! حتی کار به جاهاای رسید که یه شب گفت با دعواهای بسیار که میتونی بری از خونه!!!وهمچنان محبت های مادرانه بابت نگه داشتن سهم الارث پدرم وبزرگ کردن من!!فقط من هاااا مانند تفی بربالای سر بنده پروانه واار دور زد .ومن شدم بدترین فرزندی که الان با مساعدتهاش واینکه فقط من!!صاحب خونه و زمین و ماشین هستم!! واین هااا بالاترین تفی هستن در زندگیم که ازمن جدا نخاهندشد!!!ودعوای اخرش به این دلیل بود که من از نصف حقوقی که اداره محترم چندین وچند سالیست باسم بنده هست نصفشو تقدیم نکردم .چون برای وسایل اون خونه باید پس اندازی داشته باشم .برای رهن مستاجر هم باید 7 تومن پس بدم بهشون.و دعوااا ازینجا شروع شد که به من زنگید که بیا بریم عروسی ..گفتم کاردارم شما با تاکسی (آژانس برین) برگشتنی من میام دنبالتون..وقطع کرد تلفنو ومن چون دیدم ایشون رخصت دادن .رفتم به دیدن پدرم در باغ رضوان .چون من از تنهاایی رفتن حتی به قبرستان هم حرف شنیده ام .پس اجازه ندارم بگم من دارم میرم قبرستون!!!چون مادر باید همه جا حضور داشته باشن ..تا خاری به پای این بچه تف بالاسر اصابت نکنه!!! خلاصه بین راه کلی زنگید ومن شکم به یقین تبدیل شد که ایشون قانع نشده 10 هزارتومن!! بده به آژانس وبرگشتنی من برم دنبالشون!!! زنگیدو و زنگید ومنم در جاایی بودم که اسمش قبرستون بود واگه میفهمید دیگه بدتر!!!جواب دادم که میام نیمساعت نهایت!!برگشت گفت مگه من میخام شام برم عروسی تو که معلوم نیست کی میای!! وبا داد و جیغ گوشی رو قطع کرد .و من با دستپاچگی رفتم یه دونه حمدوسوره خوندم برا آقاجونم . گفتم ببین زنت باز شروع کرده هاااا..سریع برگشتم خونه 2ونیم میشد دم در نگه داشتم زنگیدم که بیایین برسونمتون!!فرمودن بیا بالا ناهار بخوررر.گفتم نمیخورم..شما بیایین بعدن میام میخورم وبا کمال آرامش فرمودن: ما که حاضررررررررررررررررر نشدیم!!! یعنی یه چیزی بالاتر از تف بودهاااا حرفش!!!ورفتم بالا قشنگ فاتحه پدرمو خوند !خودمو خوند وهمچنان به تف بالاسری و یتیم بزرگ کردنش اشاره های وافری کرد!!ودهن به دهن شدیم ..زیرتو پر کردم!!! بلند و با صدای فریادی گفتم : (وسط دعوا آروم امکان نداره دیگه!باید بلند گفت : خدارو شکرررررررررررر هم زیر تو پره !!! هم زیر من!!!و اینکه از وقتی خونه خریدی اینجوری شدی !اونجوری شدی!زیرت پر شده! ومارو سوار ماشینت هم نمیکنی ..هوا برت داشته!!!ومن با کمال دقت فهمیدم که مادر بنده بابت خرید خونه واینکه من خاهم گذاشت و رفت ازین خونه داره منو تف بالاسر میکنه کماکان!!  یه مسئله ای هم هستش من با مادرم معامله ای انجام داده ام!: وبا رغبت این معامله انجام شده .موقعخرید خونه چون ایشون اون زمین200 متری رو دوس دارن!!ونمیخان من بفروشم رو  قرار بر این شد که ایشون مبلغی 33 تومن به من عنایت کنن ومن یک چهارم اون زمینو با ایشون شریک بشم..ومن هم طبق قول وقرارهایی که انجام دادیم یک فقره دست نوشته به ایشون دادم ....گاهی وقتا میگم درد ما از سیریه !!!که به جون هم افتادیم وبازم شکرررررررررررررخدا...ومن با کلی حساب وکتاب ومطابق میل ایشون زمین 300 تومنی رو که هنوزم مشتش انگار دراتاقو میکوبه !کمتر حساب کردم واین مبلغو ازشون دریافت کردم وخونه رو خریدم..واین شد که ما شدیم فرزند ناخلف !چون که ایشون هم خدا رو میخاان (سودبانکی همین پولی که به من داده) وهم ایشون خرما رو میخاان( حقوقی که باید هرماه نصفشو تقدیم کنم) وهم خیلی چیزای دیگه رو چون که من فقط با عنایت ونظر ایشون در این عرصه پا گذاشتم .و هرچی که عنایت کرده وبرامون حفظش کرده بابت سهم الارث بایدبه عنوان تف بالاسر بر بالای سر بنده همچون پروانه ای باشد.وسلام علیکم ورحمه ا..وبرکاته .....( امیدوارم منو فرزندی ناخلف محسوب نفرمایید ) باتشکررررر

یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 29 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 0:52