9 بهمن

ساخت وبلاگ
بنا به گزارش هواشناسی بارش برف داشتیم ودیروز هوا کاملا صاف بود .شبم آسمونو دید زدم دیدم هوا تقریبا صافه.صبحی گفتم اگه بباره با اتوبوس میرم سرکارتقریبا باریده بود ولی برف آبکی بود تا اینکه من خاستم ماشینو از پارکینگ دربیارم در عرض 15 تا 20 دقیقه به برفی بارید که فقط دعا دعا کردم که راحت برسم محل کار.اصلا چشم چشمو نمیدیدمنم ساعتی که میام سرکار هواتاریکه تا 8 بشه ویکم اونورتر هوا رنگ و رخش باز میشه . دوبار ماشین لیز خورد ولی نه به اون شدت!لیز کوچیک...به زور میشد با دنده 2 حرکت کرد.تا رسیدم سرکار دیدم آسمون یه لحظه روشن شد و ابرای نانازبرفی رفتن کنار!به نظرم چون تو قسمتهای مواصلاتی و جاده ها میباره براهمون یهویی میبینی یه لحظه پاشید!!!( بنظرم هواشناس خوبیم!!خخخخخخخخخخخ) خلاصه یکم معطل شدم دیدم به به چه هوای نرم و لطیفیه سرصبحی..گفتم پیش بسوی بانک!! رفتم 2ونیم تومنو سپردش کنم منتها باید 6 ماهه میشد چون تا 6 ماه دیگه لازمش دارم برا رهن مستاجر...واینکه فقط خداااا میدونه وقتی پس اندازامو جمع میکنم تو دلم چی از خداا میخاام...درمورد وام هم پرسیدم که گفتش حداقل 5 میلیون باید قرض الحسنه بذاری تا بعد3-4 ماه 5 میلیون بهت بدیم.فقط یادم نبود بپرسم آیا این 5 میلیون مارو هم میدیم یا نه!؟ فک کنم میذارن برش دارم..وگر نه ؛که به درد نمیخوره..ولی بنظرم حق برداشت داشته باشم..نزدیکای ساعت 11 -12 یه آفتابی زد یعنی امروز بهارو تابستونو و زمستونو یه بادی هم داشت که یادآور پاییز بودو داشت!! برف آبکی  بود .البته فک کنم تا شب همین منوال ادامه داشته باشه..مریم زنگیده بود که بریم پالتو بگیریم از حراجی ..که منم آدرس دادم و متوجه شد که نمیخام بیاام..از اواخر دی ماه تا احتمالا اواسطای بهمن ماه شایدم اواخر این ماه؛ خیابون خیام حراجی میزنه ..مثلا پالتویی که 300 تومن بود قیمتش!! میزنه 50 درصد تخفیف!! یعنی 150 تومن!! واین یعنی بی انصافی محض!!یعنی خیلی چیزای دیگه که نمیگم...یه دوسالی میشه منم این مواقع اگه چیزی لازم داشتم میرم از حراجی میخرم ..چه لزومی داره به پالتویی که قیمتش میشه 150 تا بیام 300 تومن وسط چله زمستون تقدیم کنم!!!اقتصادی فکر میکنم داااااا...یا حراجای تابستون هم دارن کفش تابستونی که 150 تومن زده !!میاد اخرای شهریور فک کنم میزنه 75 تومن !!!بهرحااال رسم زمانه اینه دیگه...!! 5شنبه  هواخیلی بود البته چون من سماجت دارم که تنهاایی برم سرخاک پدرم..بنا به عادت همیشگی 5شنبه هاا.بعدساعت !!کاری رفتم سمت باغ رضواان..هواخوب بود ..رفتم با دل سیر گله کردم به آقاجوونم .البته نه تو دلم هااا !!!دیگه نشسته بودم باهاش حرف میزدم...بعدازون رفتم سالن ومیخاستم با این دوستم سودابه برم پیش فالگیر !!که البته نشد که برم...رفتم یه دور زدم یه مقدار عوض بشه روحیه ام و برگشتم خونه..کاش زودتر بهار بیاد... الهی بامید خودت .

یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 0:52