23شهریور

ساخت وبلاگ

دیروز باید میرفتم جواب آزمایشمو میگرفتم تا نشون دکتر بدم.یکم تو خیابونا چرخیدم دیدم مستاجر جدید زنگید و همزمان پولو واریز کرد به حسابم.قرار گذاشتیم رفتم  کلیدارو تحویل دادم و اجاره نامه روگرفتم.یکم تو خونه نشستم و در ودیواراشو برای آخرین بار دیدم و با ناراحتی قفل کردم درارو و اومدم.زنگیدم دیدم اقاهه تو نگهبانی منتظر منه. کلیدارو تحویل دادم و ان شالاه به خوشی وسلامتی گفتیم و خدافظی کردیم.به نظرم تازه داره مستاجر میشه .حالا ... بعدش رفتم ازمایشگاه و جوابو گرفتم.جلوی مسجد داشتن شربت میدادن. ازونجا که رد شدم چشام خیس شد.دستمو کشیدم به پرچم مسجدو و گریه کنون رد شم.خیلی ناراحت بودم.حس میکنم پروبالم بسته شد.ولی بامید خدا پاییز و زمستون به خوشی سرکنن.اول بهار میگم تا دوماه لطفا تحویل بدین .لازم دارم...ازونجا رفتم دکتر .میگه چربی خونت بالاست.تنگی نفست میتونه ازون باشه.کلی قرص نوشت وکلسیم و ویتامین د واینا ...سرشب ننه ام با خودش یه خرگوشی آورده بود .مال همسایه ماهان اینا بوده که گفته عزیز اینو ببر فردا بیام نازش کنم...کلی باهاش حرف زدم و نازش کردم.اونقده بانمکه...سفید و خوشگل.میگم یه سگی گربه هم بخریم دیگه کشتیمون  تکمیل شه ،راه بیوفتیم ...بلدرچینا فقط تو قفس بی صدانشستن .یه تخمم نکردن بسلامتی..میگم خرگوشه تنهاس از فردا استین بالا بزنیم دیگه .اینا تنها میارن طرفو من میبرم جفتش میکنم!!!میگه نه قراره جفت هم براش بیارن تا تنها نمونه.میگم پس ببریم واکسناشو بزنیم!!خخخخخخخخخخ...

یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : شهریور, نویسنده : 9soly618 بازدید : 52 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 7:00