13مرداد

ساخت وبلاگ

جمعه 13 مرداد 1396

اصلا دلم نمیخاد چیزی بنویسم .چون نخاستن خوشحالی منو ببینن فقط خاستن فک کنن که چه جوری میتونن حرفشونو به کرسی بنشونن. ازینکه افسرگی دارم و میتونستن با ارزش گذاشتن به خاسته من باعث بشن روحیه ام عوض بشه ،و درست برعکس عمل کردن ؛ ناراحتم ولی ناراحتی من به درداونا نمیخوره .نه به درد ننه عزیزم و نه به درد داداش عزیزم که فک کرد با دوتا تماس (یعنی نیومد بگه تو کجا موندی این دوشبو) منو برگردوند به خونه..دیدم افسردگی دارم ودارم هردوخونه رو زهرمار میکنم برای خودم..تسلیم نشدم .من آتیش زیر خاکسترم .هم.نطور که ننه ام میتونه 40 روز به 40 روز ادا و اطواراشو نشون بده...به درجه ای زندگی رسیدم که کار و خاب شده همه جهان هستی ام. این روزنامه جدید هم قوزبالای قوز شده برام.ازیه طرفی نمیتونم بگم که من منشی وتایپیست یه روزنامه ام .واز یه طرفی دوس دارم رییس  به اوج خودش برسه وکمکی باشم  تو این کار.بقدری خسته میشم که نای هیچی ندارم..دوس دارم یه بحث دیگه ای باز پیش بیاد و مصمم بشم که باید مثه بچه آدم میمموندم تو خونه خودم.. خونه هنوز اجاره نرفته.چون هرکسی میاد بهونه  سرامیکای کف پذیرایی رو میکنه که اینا باد کردن و زمستون کار دستمون میده!این اقای هیئت مدیره هم اونروز مستاجر اورده بود که اونمام همین حرفو زدن  و گفتش مشکل نشتی نیست .ازین مواردا پیش اومده تو بیشتر واحدا.همون باصطلاح گرم . سرد شدن لوله ها باعث شده .اخه این مستاجرای قبلی وسط زمستون پارسال یکی دو هفته ای رادیاتارو خاموش کردن و خونه مثه سردخونه شده و بعدش اومدن روشن کردن و این مشکل پیش اومده ..بنظرمنم یه فعل و انفعالاتی بوجود اومده که سردی لوله ها و یهو داغ شدنشون این جریانو پیش آورده..بهرحال طبق اظهار نظرهای ننه ام نمیخاد تعمیر بشه بذار سال دیگه خودت اومدی اتاقا با اینجا یه جا سرامیک میکنی! ومنم طبق اظهارنظرایشون لام تا کام حرفی نمیزنم! بالاخره فرمایش ودستور خودشه .اگر ناراضی باشن خودشون قشنگ میدن تعمیرش کنن و سرمایه های ملی منو افزایش بدن !!!هیچ حرفی نمیزنم دراین مورد که رنجشی حاصل بشه!  راستش تازگیا یه مقدار با مهدی ارتباط خوبی دارم.طبق قضیه ای که سال 93 باهم توافق کرده بودیم و الان هراز گاهی میخاد مثلا زنده کنه توافقاتمونو!!! میبینی خانومم و ازین لفظ قلما بکار میبره!منم هیچی نمیگم .کلا افتادم رو فاز  سایلنت و بحث محث رو جمع کردم... با خانوم محمدی هم روابطمو کم کردم.حس کردم دنبال کسی میگرده که اوقات فراغت خودشو فقط پرکنه..حالا مهم نیس من اوقات فراغت دارم یا ندارم !!کم میحرفیم باهم..چون کارش درحالت تعلیقه و همش تو خونس و یا تو مهمونیا ..منم که بدبختانه واسه خودمم وقت ندارم .روز جمعه ای هم نشستم تایپ میکنم تا فردا یه مقدار از کارا کم بشه .واقعا نمیکشم و نمیتونم..هفته پیش هم رفتم یه سربزنم به خونه دیدم یه فیش 300 تومنی انداختن از زیر در به داخل ! برداشتم بردم حساب کردم باهاشون که زر زر نکنن بامن.حوصله این هیئت مدیره گیربازارو ندارم...البته اینا به مالک ساختمون نمیپیچن .فقط با مستاجرا خوش برخوردن!  از مالک هم پول شارژ و هزینه کارای جانبی میخان ..خلاصه امیدمون خداااس . ولی بدجوری با  حرفای ننه ام منو از زندگی ساقط شدم.فقط امیدوارم خدا منو به آرزوهام نزدیک کنه ..ازینا امیدی بوجود نمیاد.فقط میتونم بگم بدبختیم اینه که دخترم!!!وگرنه پسربودم و با این فرهنگ مزخرف مون میتونستم برای خودم تصمیم بگیرم...

یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 74 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 7:24