یادداشتهای روزانه

ساخت وبلاگ
دوشنبه 9 بهمن 1396 بارندگی دیروز باعث شده هم کوهها برف داشته باشن.خداشکرت....دیروز صبحی هم دیگه نتونستم ماشین ببرم باخودم.لباسای گرمتر پوشیدمو . با طمانینه حرکت کردم به سمت اولین میدون که نزدیکمونه .ولی واقعا  پیاده روی یهوویی بود که کمر درد شدم.شایدم کفشامو عوض کرده بودم ، ازون بود.خلاصه با اولین اتوبوس روانه شدیم به سمت محل کار.ان شالاه خداوند به لطف و کرم و امید خودش؛  امسال هم نعما=ت  برف وبارونو زیاد کنه تا از این نعمت بهره ببریم.سرظهری رییس گفت صبرکن من برسونمت .تا دم در خونه رسوند و ازون طرف دیدم علی وماهان دارن میان.قوبونش برم یه لحظه هم دست بردار نیست که میخاد بیاد خونه عزیزش...شکر خدا ظهر میان .شب میان .محمد هم حس میکنم خیلی دوس داره زیاد رفت و آمد کنه.اون شب موقع رفتن اوریا رو برده بغل مامان میگه خداحافظی کن بریم.نمیدونم چی تو دلشه ولی هر چی هست خیره .همش دوس داره بچه هاش بیان ماهارو ببینن.ان شالاه خیره .مستاجر منم هنوز ج نداده بهم .منم اس ام اس زده گفتم یه وقت یادش نره!میگه طرف بهمون خبر نداده .اگر خبری داد حتما بهتون میگم.بهرحال من حقیقتش کاری ندارم به طرف و اینا ..ان شالاه خوش وخرم باشن .من خونمو میخام  فقط.روی تصمیم خودم مصر هستم .اول بهار باشه که سفره هفت سینمو میچینم تو خونه خود یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 77 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 8:56

ناراحت شدم واقعا...ولی هرچه پیشاید خوشاید...میگه قرار ه بهم پول بدن اونم قولشوبرای اخر خرداد دادن!!منم تا اردیبهشت نهایت خونمو میخام..........................من خونمو میخاام.خدا جووووووووووووون.کمکم کن...من خونمو میخام.........خدایاااااااااااااااا...میترسم تا اخر خرداد منو بپیچونه!!!گفتم من برنامه ریزی دارم برای اخر اردیبهشت!!!.لطفا خونمو بهم پس بده.میخاستم اگه عید خالی بشه سفره هفت سین بچینم تووش.من نموخاممممممممممممممممممم...کلی برنامه ریزی کردم این بار.خدااااااااااااااااااا....دیگه نمیشه که به زور ملتو انداخت بیرون!!گفتم تو یه ماه مونده به من بگوووو.فقط خونه رو تحویل بده.کلی حساب کتاب کرده بودم هاااااااااااااا..حالا چیکار کنم....خوشی هامون بهم خورد.پیش خانوم محمدی داشتم بال درمیاوردم..کاش یارویی که ازش میحرفه زود حساب کتاب کنه باهاش .تا مام به مرادمون برسیم...داشتم بال بال میزدم هااا تو دلم.ظروف هفت سین داشتم انتخاب میکردم.....امید بخدا دیگه باید صبر کنیم..منتها سال جدید خونه جدید بیشتر میچسبید...خداجوون کارشو حل کن.ماهم به زندگیمون برسیم.رییس گیر سه  پیچ داده برای ضامن شدن به وامش!!اونروز استعلام کردن میگن این خانوم گردش حساب نداره ...خخخخخخخخ..ان شالاه جور نشه .به ما چه..راستش دروغ چرا نمیخام چک بدم..هرجور حمالی انجام میدم تو محل کارشومنتها این یه قلمو واقعا ته دلم راضی نیستم. یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 82 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 8:56

چند روزی هست که زده به سرم برم وان .یه تور گردشی هست که 5شنبه صبح حرکت میکنه  و 22 بهمن برمیگردن.نهایتش برای تعهد کاریم 5 شنبه و شنبه که بین التعطیلین هستش مرخصی میگیرم!!راستش دلم میخاد ولی احتمالا یا پول خرج کردن برام سخته !(که بعید میدونم) یا اینکه نمیدونم چه مرگمه که پامو از خونه بیرون نمیتونم بذارم.البته یه مسئله ای هم هستش که من نمیتونم توی اتوبوس بشینم چون دل پیچه میگیرمو روده و معده بهم میریزه.یه قرصایی هم هستا .ولی باز زیاد مساعد نمیشم .سه ساعت ونیم راهه تا وان. احتمالا نرفتنم زیاده.باخودم گفتم اتاق یه تخته میگیرم 500 تومن.یه 500 تایی هم باید خرج کنم چون تا برگردم چمدونو باز کنم همه چشمشون به سوغاتی سفره...چندوقته هی خودمو به آرامش دعوت میکنم .صدقه میدم .لال میشم .میبینم این رییس فلان فلان شده ام نمیدونم دنبال چه بهونه ای میگرده.فقط میره رو اعصاب. دیروز بعد خدافظی زنگیده میگه ببین خانم فلانی چی میگه !برگرد!!گفتم چی؟ گفتش بزنگ ببین چی میگه؟! مرتیکه خر.. طراح گرفته 2 صفحه مطلب بزنه که همش اگهی میتایپیم براش میفرستیم...ماهی600 تا حقوقشه.اونم  از ساعت 11 میاد تا نهایت 2ونیم ..یا 3 . 6ساله دارم براش کار میکنم 5شنبه و شنبه هم همون ساعت 2 تا2ونیم میکشه .ماهی700 تا بهم میده..تازه دوقورت ونیمشم باقیه.ببین چیکار داره برگرد!!!تف به گووورت سرصبحی ....دختره معلوم نیست چی تو گوشش وزوز کر یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 65 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 8:56

ازونجایی که دیروزباندازه تموم وجودم فحش خور کردم رییسو بالاخره زبونش باز شد!!! خانوم طراح هم پررو تشریف داره هم هرکاری خودش بخاد انجام میده.دفعه پیش زنگیده بود که چرا اگهی تایپی به من میدین .من دستم خیلی کنده!!(انگاری ما از شیکم ننه  آوردین و حرفه ای هستیم) و ایشون اولویتهای دیگه ای هم دارن! پسرگشاد رییس دوتا اگهی داد که اسکن کنم و براش بفرستم و فرمود که بیکاره !!بذار تایپ کنه! منم ازون موقعی که زر زده بود و وز وز کرده بود توگوش رییس متوجه پرروییش بودم. نمیخاستم رودرو بشم باهاش.خلاصه رییس !! گفتش که اگهی تایپی ندین بهش! تا عید میمونه فقط .مابا پررو ملت نمیتونیم کار کنیم!! (همه مثه من نیستن که .امروز چک 14 میلیونی بهش دادم!) خلاصه نذر ما درمورد عدم ضمانت رییس برقرار نشد.یه چک 14 میلیونی از حساب خالیم !! کشیدم .اونم داره وام میگیره برای پسر گشادش عروسی بگیره!!!منم فقط بخاطر اینکه حساب کتابش درسته اینکارو کردم.دست و دلم لرزید ولی ان شالاه مشکلی پیش نیاد .36 ماه هم اقساط بازپرداختشه ..درسته میل باطنیم راضی نبود ولی خوش حسابیش خیلی خوبه.قسط بانکو عقب نمیندازه.وگرنه خودم هرماه باید 400 تومنو از دفترکارش جور کنم بدم بابت اقساطش!!البته زبونم لال .منتها این ادااصولاش منو خیلی حرص میده .هیچ خری امروز تا ساعت3  نمیموند تو محل کار که تایید کارو بگیره و بقولی حقوقش حلال باشه!! ولی من میمونم ! د یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 61 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 8:56

اول هفته یه تصمیمی داشتم  برای امروز واونم اینکه چمدونمو ببندمو برم وان برای سه روز البته با تور .دلیل اول نرفتنم اینه که تو اتوبوس نمیتونم بشینم. دلیل دومم هم این بود که راحت باید 1و500 خرج میکردم .چون امکان نداشت که بدون کادو و خرید برگردم.البته دلیل سومشم این بود که حس رفتنو نتونستم ایجادکنم!!پریروز بود بعد از کار که ساعت 3 تموم شدم رفتم یه فروشگاه بزرگی سر زدم و این دفعه گیر دادم به مارک لیمون ( وسایل اشپزخونه) .قیمتها رو مقایسه کردم قشنگ  .یه جایی نزدیک محل کارم گفتش یه تومن . رفتم همون فروشگاه سه طبقه گفتش 950 تومن.یخچال الکترو استیل رو 990 تومن گفت که واقعا شاخ درآوردم.خلاصه دیروزم با زهرا بودم و  رفتیم یه جای همیشگی که همیشه برای تشکر از خودم! میرم اونجا پیتزا سفارش میدم. باهم کلی گپ زدیم و نشستیم پیتزا میل کردیم.بعدش رفتیم شیخ تپه و وارد اولین مغازه که شدم (انگاری هدایتم کردن) درست رفتم سراغ یه نیم بوت که همرنگ کیف جدیدم بود! یادمه مریم گفت یه نیم بوت همرنگش بخر تا ست بشه گفتم از کجا پیدا  کنم با این سایزی که من دارم! گفتش 120 تا! مثلا حراجیه هااا...تا پوشیدمش قالب پام شد.ازون 36 های قالب کوچیک بود ...(سایز پام هم لو رفت) خلاصه گفتم برای حراجی بیشتر از100 نمیدن!!کلی چونه که چون زهرا باهام بود فکم باز شده بود برای چونه (اهل چونه نیستم)  ، گفتش115 تا وسلام!بابا انصاف کنید.خل یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 67 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 8:56

دوشنبه 11 دی 1396 امروز بالاخره یه بارونی زد و حس کردیم که زمستونه.حالا هرحکمتی که داره مصلحتشو شکر.با آتیش زدن مکانهای عمومی رعب و وحشت ایجاد میشه واین دور از انصاف یه شهروندبودنه.دل نگرانی هایی که هست رو کاری ندارم.ولی سخته خیلی.نمگیم بی درد نیستم ولی شاید راههای بهتری هم باشه  برای اعتراض یه شهروند .بماند... صبحی یه لحظه دیدم زهرا اومد داخل..واای چقد خوشحالم کرد.به وجود دوستام نیاز دارم چون باعث میشه فکرم جای دور!!نره.ازونور هم رییس زنگید که برای صبحونه خوردنی داریم .؟ سنگک خریده بود .زهرا هم باما صبحونه خورد .کلی حرفیدیم.برای کاردستی سارا باید لوازم میخرید.رفت تهیه کرد و اومد .یکمی هم پیشم موند و رفت.اونقد کار بود که اخرش گفتم به جهنم !!بابا خسته شدم.دیگه نمیکشم.بعضی کارامونو هم ازطریق تلگرام انجام میدیم که قطع شده .حالا معلوم نیست کی درست بشه. دیروز سرظهری کارام کم بود .به خانوم محمدی خبر دادم.ناهارو رفتم پیشش.سنگک و دوغ خریدم.خونه اش سمت اپارتمان منه.یه لحظه یاد خاطراتم افتاد. خیلی .وقت بود نرفته بودم اون سمت.کلی حرفیدیم و ناهار خوردیم.از بی پولیش گفت و اینکه 10 ماهه حقوق نگرفته و یه زن تنها.باز شکرخدااا خونه داره .مستاجری خیلی وحشتناکه  وقتی حقوق ماهیانه هم نداری.خدابهش صبربده.هی خاستم بهش بگم اگه خاستی قرض بدم که یه لحظه گفت یه چک دارم باید فردا اونو نقد کنم.باز کمک  خرجی م یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 1:34

امروز پایانی شد برای تموم آرزوهایی که میتونستم ومیشد برای خونه ام  ،امسال داشته باشم ونشد...دوتا مشتری اومد و هردوشون پسندیدن.منتها دومی رو مناسبتر دیدم.اولی زن جماعت بود! راستیتش برخلاف زن بودن خودم !(ببخشید به کسی توهین نشه) با زن جماعت نمیتونم معامله کنم.یه خانوم بود با یه دختر و بنظر میومد که مطلقه اس.نرسیده نداریشو به رخ کشید! البته خدا به همه رزق وروزی زیادی بده ولی واقعا حوصله بحثای زن زوله یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : شهریور, نویسنده : 9soly618 بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 7:00

دیروز باید میرفتم جواب آزمایشمو میگرفتم تا نشون دکتر بدم.یکم تو خیابونا چرخیدم دیدم مستاجر جدید زنگید و همزمان پولو واریز کرد به حسابم.قرار گذاشتیم رفتم  کلیدارو تحویل دادم و اجاره نامه روگرفتم.یکم تو خونه نشستم و در ودیواراشو برای آخرین بار دیدم و با ناراحتی قفل کردم درارو و اومدم.زنگیدم دیدم اقاهه تو نگهبانی منتظر منه. کلیدارو تحویل دادم و ان شالاه به خوشی وسلامتی گفتیم و خدافظی کردیم.به نظرم تا یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : شهریور, نویسنده : 9soly618 بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 7:00

 چندروز قشنگ معطل بازشدن تلفن بود.دیدم این دفتر پیشخوانیه کارمو راه نمیندازه تازه 8-9  تومنی هم ازم گرفتن.گفتم برم همونجا که مسدود کرده بودم.صبحی بدوبدو رفتم بامید اینکه 8 میان و منم کارم تا 8 ونیم راه میوفته .نیومدن .گفتم برم سرظهری بیام دا.. دیدم پسر رییس 9 اینا بود اومد منم سریع بلند شدم رفتم .گفتم احتمالا این مستاجر امروز دیگه خبری ازش میشه و اینا.رفتم دفتر پیشخوان یه نیگا کرد گفتش این خط که ب یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : مرداد, نویسنده : 9soly618 بازدید : 91 تاريخ : پنجشنبه 16 شهريور 1396 ساعت: 21:43

دیروز جمعه به دستور ننه ام زود از خاب بیدار شدیم و راستش دلم میخاست یه ناهار ببریم روستا و اونجا غذا بخوریم ؛ خاله رو ناهار دعوت کرده بودن و ماهم شیر و چیز میزای دیگه رو ورداشتیم و برگشتیم.صبحی زدیم به جاده هوا خوب بود و عالی.تا ظهربرگشتیم و یه چرت خابیدم تا بعدن برم دوش بگیرم و بریم تولد ماهان .چندروز بود که کادوهاشو خریده بودم.گفتم بچه اس دلش محبت میخاد .مداد شمعی ها رو به اسم عمه الهامش کادو کر یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : شهریور, نویسنده : 9soly618 بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 16 شهريور 1396 ساعت: 21:43

یادمه شنبه صبحی یه شماره ناشناس زنگید ! منم عادت ندارم جواب بدم  به اینجور شماره ها!ولی یهویی گفتم شاید ناشناس نباشه . اوین بود .یه خانومی بود یه زمانی باهاش ارتباط داشتم.طلاق گرفته بود .کرد مهاباده .خیلی با ادب و با کمالات.اون سالها که اومد ارومیه تقریبا یه سال طول نکشید ازدواج کرد با یه مردفرهنگی! چند وقت پیش هم از کمالات همسرش میگفت که تا دست بزن هم پیشرفت کرده ماشالاه!!راستش نگین خرافاتیم ! گف یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : شهریور, نویسنده : 9soly618 بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 16 شهريور 1396 ساعت: 21:43

دیدم گوشی رو برداشته به داییم بزنگه که بپرسه چرا یارو مشتری نیاورده برا خونه که من شروع کردم و گفتم بجای اینکه یارو به من بگه به داییم گفته اونم فرموده عیبی نداره.صدا به صدا دادیم .میگم من خبر نداشتم بیعانشم یارو گرفته بود!!میگه خب چه ایرادی داره!!!یعنی مغز نیست که...اصلا من زنگ نمیزدم به یارو !!با اون وضع جواب دادن به تلفناش!!! توهینا شروع شد!!صبحی بیدارشدم و اومدم سرکار و دیدم قفسه سینه ام داره یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : شهریور, نویسنده : 9soly618 بازدید : 59 تاريخ : پنجشنبه 16 شهريور 1396 ساعت: 21:43

هفته پیش سرمو تو نمایشگاه مطبوعات گرم کردم .یه چندروزی بهونه کردم رفتم همکارا رو دیدم.با خانوم محمدی هی میخام گرم نگیرم میبینم نمیشه .میادسمت من.از ارتباطم هم با مهدی زیاد بهش نمیگم .یه حمید عزیز تو این وبلاگ بهم سرمیزد که همیشه دعای سرسلامتی و خوشیش  از ته دلمه. اگه یادم باشه گفته بود آدم نباید از زندگیش به احدالناسی بگه.وقتی اعتماد میکنی ابراز همدردی میکنی اخرش خوب تموم نمیشه همیشه ملت دوس دارن سرک بکشن تو زندگیت.حالا شکر خدا مشکلش با هیئت مدیرشون هم حل شد و اینا.با همسریشم ارتباطش خوبه.ولی آدم بعدن میفهمه نباید دردشو حرفشو به کسی بگه.البته خودش میگه این همه استرس از تنهاایی هستش.ولی بنظرمن  یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : مرداد, نویسنده : 9soly618 بازدید : 60 تاريخ : پنجشنبه 26 مرداد 1396 ساعت: 21:29

دوشنبه 23 مرداد 1396 مشتری که پریروز خونه رو دیده بود. و فک کنم نوشتم که روی سرامیکا یه بالا پایین پرید وامتحان کرد ،پسندید.البته چون بنگاهی به من گفتش که این اقا مهندس شهرداری هستن و درحال خونه سازی .بنظرم اومد که چون یه چیزایی حالیش میشد بحث سرامیکای کف رو نکرد.واینکه داره خونه میسازه و احتمالا کمترازیک سال بخاد مستاجر خونه ام بشه.این اقای بنگاهی تا ساعت4 مارو کشوند بنگاه .پیرمرد خوبی اومد بنظرم.منم با ننه ام رفتم .گفتش شوهرمو هم بگین بیاد منم تو ماشین با لحن خیلی تندی گفتم گورومساخ لازم نیست برامن..اگه تو لازم داری بریم برش داریم.واینکه بعدش گفتم پشت تلفن هم غیرت لازم ندارم کسی به رخ من بکش یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : مرداد, نویسنده : 9soly618 بازدید : 69 تاريخ : پنجشنبه 26 مرداد 1396 ساعت: 21:29

مستاجر قرار بود دیروز مبلغ رهن رو به حسابم واریز کنه و بریم بنگاه کلیدارو تحویل بدم و باقی ماجرا .منم دیدم تلفن هنوز وصل نشده مجبور شدم دوباره برم دفتر پیشخوان .نگو یارو فک کرده من پرداخت نکردم فیشو مسدود شده .که متوجه شدن مسدود شخصی انجام دادم خط تلفنو.که اونم موند برای شنبه کاراش انجام بشه .مستاجر هم دیروز صبح زنگید که من نتونستم از بانک پول بگیرم .همه پولاشو (عقل کل هست مثه من انگار!!) برده گذاشته موسسه ثامن الائمه ! ویهویی دیده بانک جمع کرده البته مسخرش نمیکنم هاا اما پیشامدو نمیشه کاریش کرد.100 میلیون گذاشته تو بانک! واونم یه شبه درشو بستن و میگه قرار شده ماهی 10 تومن بهم پول بدن..خدا نصی یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : مرداد, نویسنده : 9soly618 بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 26 مرداد 1396 ساعت: 21:29

جمعه 13 مرداد 1396 اصلا دلم نمیخاد چیزی بنویسم .چون نخاستن خوشحالی منو ببینن فقط خاستن فک کنن که چه جوری میتونن حرفشونو به کرسی بنشونن. ازینکه افسرگی دارم و میتونستن با ارزش گذاشتن به خاسته من باعث بشن روحیه ام عوض بشه ،و درست برعکس عمل کردن ؛ ناراحتم ولی ناراحتی من به درداونا نمیخوره .نه به درد ننه یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 73 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 7:24

سه‌شنبه 3 مرداد 1396 از اول مرداد یه روزنامه محلی خریدن که کارا دوبرابر بو دقبلا الان شده چهاربرابر .یعنی فقط دوس دارم کور نشم ازبس تایپ میکنم و یه لحظه بیکار نمیشم محل کار.خستگی های خیلی آزاردهنده ای که هم جسمی هستش هم روحی...هنوز خونه رو کسی اجاره نکرده.دارم به پارسال فک میکنم که سه سوته اجارش کرد یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 81 تاريخ : دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت: 4:25

5شنبه هفته پیش بود انگار .تو کانال یکی ار تورهای گردشی ،برا تو نیم روزه اشنویه( گیلاساش معروفه) ثبت نام کردم. این خبرنگاراو روزنامه ای هارو دعوت کرده بودند.منتها خوش ندارم با فضول جماعت و مفتشا برم جایی.(خودمم قبلا خبرنگاربودم.قصدم توهین نیس ولی اینا واقعا مفتش جماعتن!) شنبه بعدازظهری قرار رفت داشتم یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 82 تاريخ : سه شنبه 27 تير 1396 ساعت: 14:27

یکشنبه 18 تیر 1396 جمعه عصررفتیم خونه رو تمیزکاری کنیم .جاروبرقی کشیدم به موکت اتاقا و بالکنو شستم و یه مقدار دسشویی و اشپزخونه رو جرم گیرریختم به دیواراش...ننه ام هم دستمال کشید جلوی پنجره و پنجره هارو و اینور اونوروو. تو راه بهش گفتم که علی دوشب فقط به من زنگ زد !این یعنی چی !یعنی پشت تلفن برامن غ یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 80 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 17:44

چهارشنبه 14 تیر 1396 شاید بگم بلد نیستم محبت کنم. ولی میتونم بگم زبون بازی و سیاست هم بلد نیستم...وقتی میبینم چیزی تو خونه کمه میگیرم میارم .ولی یه دوستی دارم باسم رویا میگه اشتباه میکنی .بگو مادرم  فلان چیز توخونه نداریم ،بگیرم بیارم یا بیام باهم بریم.یا مثلا بزنگ بگو چیزی لازم داری برات بگیرم ؟... یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 19:07