15شهریور

ساخت وبلاگ

دیدم گوشی رو برداشته به داییم بزنگه که بپرسه چرا یارو مشتری نیاورده برا خونه که من شروع کردم و گفتم بجای اینکه یارو به من بگه به داییم گفته اونم فرموده عیبی نداره.صدا به صدا دادیم .میگم من خبر نداشتم بیعانشم یارو گرفته بود!!میگه خب چه ایرادی داره!!!یعنی مغز نیست که...اصلا من زنگ نمیزدم به یارو !!با اون وضع جواب دادن به تلفناش!!! توهینا شروع شد!!صبحی بیدارشدم و اومدم سرکار و دیدم قفسه سینه ام داره ازوسط پاره میشه!! من سکته نکنم دست از سرم برنمیداره میدونم...وضعیت قلبم مناسب نیست.یا ریه هامه یا قلبم..فشار بدی میوفته ر وقفسه سینه ام....خیلی وضعیت روحیم بده .دیروز هم با این همکار احمقم که حرفای خاله زنکی میزد بحثم شد!!به یارو میگیم کار نمیکنی!!میگه همسرم اومده بود اینجا بی احترامی کردین بهش!!فقط گفتم حوصله حرفای خاله زنکی رو از مردا ندارم!!!وسلام..باز زن باشه یه چیزی!!تعریفی ندارم.دیروز هم یکی اومد میگه کوچیکه! دوتا زن ومرد مسن میخان اونجا پارتی بگیرن !! اصلا خدا یه حسی ریخت  تو دلم ..لال بشم بهتره..توکل بخدااا

یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : شهریور, نویسنده : 9soly618 بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 16 شهريور 1396 ساعت: 21:43