31 خرداد

ساخت وبلاگ

چهارشنبه 31 خرداد 1396

و اما آخرین روز بهاری ...یکی از همکارای دفتر بالایی( من میگم بچه های بالا) امروز اخرین روز بود که  اومده بود محل کار و از فردا قراره بره خدمت سربازی ..پسر با ادب و بانزاکتی هستش .بامید خدا به خوشی و سلامتی..سرظهری خیلی خسته بودم .باید میرفتم سالن .محیط کاری ها چقد میفرقه باهم .من اینجا استرس دارم  با کلی مراجعه کننده واینا ناز و عشوه دارن  با کلی مراجعه کننده !..حالا ...اومدم خونه دیدم ماهان هم اومده .آخه آدم چقدرباید نفهم باشه که سه ماهه باردار باشه بره لحاف تشک بشوره!!!عنترخانم (عروس گلمونو میگم!) زحمت کشیده فشار اورده به خودش خونریزی کرده بچه مونو هم به فنا داده! خونریزی زیاد بوده بردن کورتاژ کردن.ناراحت شدیم منتها زحمت کشیده یه دونه بچه رو نتونسته نیگه داره .منتها میتونه به دردودلای صدتا ایل و طایفه برسه و پروندشونو تکمیل کنه .خلاصه چشم انتظار یه نی نی ناز بودیم که نتونست نگهداری کنه ازش.دلم میخااس یه دخمل ناز بدنیا بیاد تا کلی براش لباس مباس بخرم.کلی دامن توتو بخرم برا نی نی جونمون.امید بخدا.خانوم محمدی زنگیده میگه وکیل میخام بگیرم.میگم ببخودی هزینه نکن .وقتی نوشتن به دادگاه جزایی باید برین یعنی با دقت بیشتری به کارت رسیدگی میشه .اتفاقا با این وکیل که میاد دفترمون هم حرفیدم گفتش به کارش بادقت بیشتری میرسن.شمارشو دادم تا باهاش مشورت کنه .قضیه پول بر بادرفتمو به همین وکیله گفتم اتفاقا کلی مشاوره داد بهم .ولی نمیخاام پام به دادگاه باز بشه .بدون وکیل هم کارم سخت میشه.ازبچگی هی پله های دادگاهو بالا پایین کردم با ننه ام .حتی تو قضیه ارث خاستن عموی لعنتیم هم کلی دادگاه رفتیم.منتها من تو دادگاه عدل الهی باهاش کاردارم.این دادگاهها برای من کارساز نیست.شب قدر اس دادم .حتم داشتم میره روضه میگه تو مسجد!نوشتم کهتو این شبا صدای کسی که حق الناس به گردن داره میگن به عرش نمیرسه ! احتمال دادم الان منبر کرده داره مردمو میگریونه مرتیکه حروم خورر....منتها دیگه نه ج میده نه پیگیر پوله منه!تو کدوم سوراخی داره جانماز آب میکشه خدا میدونه ....ولی بازم شکر خداا باشه .خدا دستمو همچین گرفت که واقعا خود خودش میدونه چه جوری محکم گرفت..بازم امیدم خدااس.دارم حساب کتاب میکنم تا پایان سال بامید خداا.هزینه هایی که میخام بکنمو چه شکلی باشه و کجا خرج کنم.این مستاجر بای بای کنه تکلیف خونه هم مشخص میشه .اول باید 7 تومن  رهن مستاجرو بدم .بعدش کابینتارو باز کنم و رادیاتورو هم همچنین . یه نقاشی یا کاغذ دیواری خوشگل .با یه کابینت بندی با قیمت مناسب (هدفم نونوار کردنه) یه دوستی دارم میگه زیاد خرج کابینت نکن.های گلس نکن به اون گرونی.یه کاربا قیمت مناسب.کمکم میکنه ازنظر اینکه چقدرخرج کنم.دیشب داشتم یخچال فریزر میدیدم یه مقدار مشورت کردم باهاش.هم فکر خیلی خوبیه .برعکس مهدی که نمیشه ازش همفکری خاست چون نشسته داره هی پروفایلشو عوض میکنه و همسرم همسرم میذاره تو عکسای پروفایلش! میگم سه سال پیش داشت خودشو به درو دیوار میکوبید الان زندگی شیرین شده انگار! ما این وسط ترش بودیم بسلامتی! مهم نیست...من هدفم بقول ننه ام :  تشکیل زندگیه !  اونم به تنهایی..این خیلی هدف کاملیه برام.چون با انواع و اقسام مردها هم کلام شدم و تقریبا تجارب زیادی دارم که خیلی سفت و سخت چسبیدم به اینکه باید مستقل شم و نیازی به موجودی بنام شوهر ندارم تو زندگی..درسته میدونم تو کارای مردونه میمونم و خاهم موند تو زندگی ولی من زنونگی نکردم تو زندگی که بخام دنبال مرد زندگی باشم.الهی بامید خوددت.

یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 15:38