19خرداد

ساخت وبلاگ

جمعه 19 خرداد 1396

دیروز بعداز کار سریع رفتم باغ رضوان .راستش دلم یه ذره شده بود براآقاجونم.براش گلایول خریدم.رفتم پیشش وبهش گفتم که اقا جوون به دعات احتیاج دارم.مثه همیشه صلوات و فاتحه فرستادم برا شهیدامون.قرار بود خانوم محمدی خبر بده برم برا پختن شله زرد.که اونم حالش خوب نبود.تو یکی از کانالا کلیپی رو دیدم که یکی از شهدای مدافع حرم ،قبل از شهادتش برا دخترش پیغام صوتی فرستاده بود.میگفت دختر بابا به گوشی...میگفت دوست داشتم پیشتون باشم. یه جمله ای گفت که میتونم بگم ضجه زدم :گفتش دخترم دوست داشتم تورو توی لباس عروسی ببینم .ولی نگران نباش شب عروسیت میام پیشت...یعنی آقاجوون منم دوست داشت منو تو لباس عروسی ببینه ؟ اگه  پیش ما بود میدید حتما.شایدم تا حالا نوه های شم دیده بود...نور به قبرت بباره .

یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 54 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 5:02