25خرداد

ساخت وبلاگ

پنج‌شنبه 25 خرداد 1396

دیرور عصری رفتم زیردرخت گیلاس و حسابی گیلاس چیدم .ولی تا اومدم بالا یعنی عطسه و اب ریزش امونم نمیداد.یعنی کلا منگشده بودم تقریبا یه ماهه اینجوریم ازون موقع که ننه ام دستش شکست(27 بود اردیبهشت بود بنظرم) ازونو قته که منم ازنظر جسمی وضعیتم مساعد نیست.البته پیشامدو نمیشه حدس زد یا جلوشو گرفت .منتها من بیشتر ناراحتیم ازین شروع شده که دستش پیچ ومهره میخوره! ومثه سگ زر زر کردنم هم پشت اتاق عمل به همین خاطر بود.خدا به خیرگذروند که با لیزر جوش دادن استخون شکسته رو.صبحی داشتم چرت میزدم انگار.گفتم چاره من سرم و آمپوله ! سرمیدون یه درمونگاه هستش هروقت حالم خوب نیست میرم یه سرم و 4تا آمپول میزنن بعدش بهتر میشم..صبحی مهدی حالمو پرسید گفتم خوب نیستم و اینا.داشت میرفت باغ رضوان فامیل دورش فوت کرده بود(خدابیامرزه) رفتم درمانگاه و عملیاتو انجام دادم و امپولا قوی بودن وباعث شد منگ تر بشم.بلندشدم اومدم ماشینو از سرکوچه برداشتم و یا آلاه  روندم سمت خونه .مهدی میگه رفتم سرخاک پدرت .گفتم میدونستم که میری.میدونه من تکیه گاهم آقا جونم البته بعد از خداای مهربوون .که بهم خیلی لطف کرده و خیلی راهها جلوم گذاشته.مستاجر ازم پول پیش میخاد مجبورم عید فطری یه مبلغی رو چک بنویسم تا ببنیم چی پیش میاد.همه مبلغو نمیدم 5 میلیون میخان اولش.منم بامید خدا تا اخر ماه 7میلیونم کامله .مهدی میگه چقدر جور کردی نخاستم دروغ بگم.درسته قول داده بهم پول بده ولی بامید قول اون زندگی نمیکنم .اگه بخاد میده اگرم نخاد که نه .همه چیز تو دنیا همینطوره .یه خاستنی باید باشه .یا مادی یا معنوی( واینکه میخام دوباره بهش وابسته نشم.برام خیلی مضرره)برای روحم جسم و کل وجودم.شکرخدا حساب بانکیم خوبه میتونم برای شروع یه کارای اساسی مثه عوض کردن کابینت و رنگ آمیز ی و کاغذ دیواری و اینارو انجام بدم .برای کابینتا چک میدم .چون اکثرا قبول میکنن ومشکلی پیش نمیاد.پارکت کف رو هم میتونم نقد بدم با رنگ آمیز ی و میمونه کاغذ دیواری ..راستش میخاام خونه روعروسش بکنم .نظرم اینه که یه جوری درستش کنم که به دلم چیزی نمونه .دیگه باید تا 2 سال همش خرج خونه کنم تا عروس بشه .بعدش خودم یه ماشین خوشجل بخرم و لباس عروس بپوشم !!!وو برم رونمایی بشیم من و خونه!!!!!!!!!!!!!خخخخخخخخخخخخخخخ...بامید خدااس همش.بابای مستاجر زنگید !اهیئت مدیره هم زنگید .این میگه پولمو بده ..اون میگه مستاجر برات دارم...خخخخخخخخخ منم گفتم خودم میام منتها سکونت نمیکنم یه تغییراتی لازمه برا واحد.الان باید زنیکه همسایه بزنگه!!تا سه بشه و تکمیل!!!خدا ایشالاه یه صلاحی خیری چیزی جلوش بندازه که هاپ هاپ نکنه واسم..الهی بامید خوددت.مهدی میگه میام چشمشو درمیارم.میگم مهدی از شانس یه چشم بیچاره لوچه!!میگه تنها گیرت اوردن واسه همون.َمیگم اقای هیئت مدیره شارژ رو لطفا تا 18 تیر بگیرین که من شرمنده نشم .میگه خیالت راحت تا قرون آخرشو میگیرم...خب بگیر.الانم امپولا اثردهی مثبتشونو هنوز رو نکردن و هی میخاام بخابم و نمیتونم.میخاستم روزه بگیرم .اونقد منگم که نمیتونم بشینم چندتا ایه قران بخونم.خدااجوون، شله زردمونم کنسل شد.خانوم محمدی زنگیده بود .راستش بهش پی ام ادم و حالشو پرسیدم .(با خودم گفتم اونم مثه من پیردختره اعصاب مصاب نداره.سنشم زیاده .کینه مینه دوست ندارم.منتها فهمیدم که رگ اعصابش بسلامتی کلفته )امروز زنگیده بود و از شکایتو ودعواهاش با هیئت مدیرش میگفت.خب وقتی میری از 20 نفر امضا میگیری که بیایین اینارو عوض کنیم .ومن برگردم میان اب واحدو قطع میکنن تا عصبانیتشونو نشون بدن.میگه 20 واحد هم هستش که شارژ نداده .وفقط اب واحد منو قطع کردن!!من نخاستم چیزی بگم همشو تائید کردم.به من چه اصلا باندازه کافی گرفتار ی دارم و مشکل .البته امیدم فقط خدااس.منتها سعی میکنم آرامشمو حفظ کنم تا کارا راحت و با ارامش پیش بره.بالاخره باید با مستاجر راه اومد دیگه .5 تومنو  میدم تا 18 تیرماه هم بقیشو بدم.خدابزرگه.فقط دوس دارم باباش بیاد برا تسویه حساب اینجوری بهتره .چون همه حساب کتاباش دست باباشه.امروزم چون مساعد نیستم نمیخام فکرمو درگیر کنم .البته درگیری فکر نیست !بلکه آزادی خرمشهرررررررررررررررر منه ...یه کته با عدس و قارچ گذاشتم طعمش خوب بود.از نظر پخت و پز راحتم .یه قابلمه های کوچیک خریدم که راحت یه چیزی با رمیذارم و تموم.خانوم محمدی هم میگه بیای مستقل شی .میبینی چه مشکلاتی اضافه میشه به زندگیت.(راستش با خودم گفتم من فانتزیه رییس و هیئت مدیره و اینا رو ندارم تو وجودم) پول شارژو باید داد .فیش برقو باید پرداخت کرد.برای خونه که خرید میکنم اینروزاهم بیشتر میخرم.میمونه تغییرات خونه که اونا رو باید با دقت انجام بدم.چون نمیخام خداای نکرده نواقصی پیش بیاد تا مجبور شم وقتی خونه رو چیدم باز کارگر بیارم.البته رفتن من معلوم نمیشه .من فعلا تو فاز خرید جهازم و تغییرات خونه .الهی بحق همین اذانی که اسم قشنگت میاد رو لبامون امیدم به امیدت بسته شده .الهی امین .

یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 65 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 5:02