5فروردین

ساخت وبلاگ
 صبح مثه همیشه ساعت6 بیدار شدم دیدم همه جا تاریکه !هنوز آفتاب نزده .معادلاتم اشتباه از اب درومد.من فک میکردم آفتاب طلوع میکند از جانب شرق!ولی ساعت 7 بود هنوز تاریک بود!رییس گفته بودهاا دیربیا زود برو! منم دیدم طبیعتم اینجوری قبول نمیکنه .همون زودبرم بهتره.خلاصه رییس دفترای همکارمون سرصبحی اومدن برا تبریک.هرسال میان تبریک میگن .رییس ماهم رفته شهرستان.همکار شهرستانیمونم دوتا سررسید فرستاده بود.دستش درد نکنه.تا ساعت 1 اونجا بودم بعدش رفتم دوتا گلدون خریدم ازونا که پلاستیکی هستن و زیر گلدونی دارن .قشنگه .برا خانوم محمدی هم یه مجسمه میو میو خریدم .کاش خوشش بیاد گربه دوس داره میدونم..فقط گربه ها توخالیه .توش پرنیست یکم احتمال شکستگی داره .همکارم زنگید روزنامه لازم داشت .گفتم یکم دیگه بیا دارم خرید میکنم.به خانوم محمدی هم پی ام دادم که فردا میام پیشت .گفتش براناهار بیا.گفتم نه ناهار نه! میگه برا ناهار نیای ،پس نیا!میگه قلبا دوست دارم.خوبه برامنم قوته قلبه .امروز خیابون عطایی رو کلی گشتم اونقدر لوازم موازم دکوری و شیشه بود که هی خاستم وسوسه شم بخرم .بعدش گفتم آخه واسه کجا بخرم ببرم هنوز! درثانی فعلا خونه شیشه و لوازم کوچیک اشپزخونه نمیخاد..خونه چیز میزای بزرگتری میخاد.بامید خداا 7 میلیون مستاجرو میدم و باهاش بای بای میکنم و کم کم به خونه میرسم و وسایل قسطی میخرم.فقط خداکنه آشنا برام فط و فروون باشه تا اعتماد کنن و چک نخان ازم .چون چکی ندارم .مجبورم تو این جور موارد هم دست به دامان رییس بشم .نه نمیگه میدونم .اعتماد داره بهم.خدایاا بامید خودددت.

یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1396 ساعت: 19:32