7فروردین

ساخت وبلاگ
دیروز قرار بود برم خونه خانوم محمدی .ناهارم موندم .از این ور و  اونور حرفیدیم و از استرسهای روزانه ام گفتم .و اینکه داستان من برمیگرده به زمان تقسیم سهم الارثم و اینا.امروزم که رفتم یه چندتا کمد دیگه رو تمیز کردم تو محل کارم .حسابی خونه تکونی میخاد هاا .کلی روزنامه وکاغذ باطله درومد .منم همشو انداختم تو نایلون باطله ها.هرچی میتکونی هی بازم روزنامه میریزه بیرون.یه مقدار تمیز ش کردم کشو میز خودمو .ساعت 12 بود زدم بیرون .یکم بهم ریختم دوباره .رفتم یه پیتزا مینی خریدم . یه جایی کنار پارک نگهداشتم و به خودم رسیدم! هی باخودم میگفتم آخه عوضی انتظار داری مردم بیان تورو حلوا حلوا بکنن !!مثلا حلوا حلوا شدیم اخرش چی شد! یه مشت توهین و دروغ و ازین جور چیزا.بشین پیتزاتو بخور !حتما باید یکی بیارتت تا یه چیزی از گلوت بره پایین .برا خودت زندگی کن احمق! انتظار نداشته باش بیاد بگه غلط کردم!ماشینت زیرپاته شکرخدااا.پولتم که تو کارت اعتباریه  بازم شکررخدااا تنتم که سالمه هزاربار شکررخدااا.روزیتم که بدون منت داره میده خداا.راحت فک کن به زندگی که میخاای بسازی برا خودت..همش تو مغزم ازین حرفا بود.با چند تا فحش  که به خودم میدم شارژ میشم تقریبا.بذار با هیشکی دیده نشی فقط خودت دیده بشی ...لیاقت میخادد کسی بیاد بشینه کنارت و افتخار کنه .مگه من چی کم دارم .شکررش باشه ...ازونجا هم رفتم بازار شمالی مثلا میخاستم دستکش توری بخرم آخه  موقع رانندگی آفتاب میزنه به دستم  و رنگ دستام باهم میفرقه!!!منتها گفتش تموم کردیم .منم ماشالاه 50 تومن دادم چندتا لباس زیر خریدم (تا میخرم اینجوریه هااا) خلاصه گفتم بذار نزدیکای 2 بشه بعدا برم خونه .با خانوم محمدی قرار سینما داشتیم .گفتم امروزم برم بیرون دیگه بهونه ننه ام جور میشه .بهتره امروز عصر جایی نرم!!!یه جوراایی هم حوصله 2نفری نداشتم .یکم بیحوصله ام .میدونم .از فردا باید بچسبم به کارای تایپی که دارن رو هم  روهم میان!!عصری هم که از خاب پاشدم ننه ام گفتش خونه دخترخاله مونده ،اونجاهم بریم .رفتیم یه سر زدیم و اومدیم .خداااجوون کمکم کن هم بیحالم هم حس افسردگی دارم انگار.

یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1396 ساعت: 19:32