29 اسفند

ساخت وبلاگ

میگم تو خونه موندن چقدر بده..البته من کلی کارباید انجام میدادم که ،ندادم .گفتم اول برم از ماشین شروع کنم.خاهری هم اومد کمک کرد..تمیز شد بهرحال..دیروزم سالگرد آقاجونم بود نرفتم سرخاکش! بارون  بدی گرفت که  دیدم نمیشه .قوبونش برم  هرهفته میرم پیشش دیگه .براش یاسین خوندم.البته حقیقتش دیروز صبحی رفتم بانک .باخودم گفتم مثه آدم برو پولتو سپرده کن.ننه ام قشنگ حدس زده برا حقوق پدرم برنامه دارم.خوب راستش بایدم داشته باشم دیگه.هرکی جای من این 15 سال که باسم من شده بود حقوق!!رو نصف نصف نمیکرد.نمیگم نباید اینکارو میکردم ولی ازین به بعدش خودم واقعا لازم دارم .حقی اگه درکار باشه .مال منه دیگه در ازای مجردبودنم.حالا بماند که سونامی ننه ام هم طغیان خواهد کرد .بذار طغیان کنه.من پدرم درومده از وقتی سهم الارثمو بهم دادن.اونم با مصیبت ..(حتی ننه ام راضی نبود تغییر نام بده زمینو) بماند!!خلاصه خودش هم گفته که از وقتی اپارتمان گرفتی برنامه داری تا ازون به من ندی!تا حالا میدادم منتی نبوده و نیست .همش لطف بود. ولی واقعا  به پس اندازای بزرگی نیاز دارم..برا خودم هیچی نخریدم..چون باید پس انداز کنم.4میلیونو  شش ماهه سپرده کردم تا اخر شهریور بشه فسخش کرد.بقیه سپرده ها هم تا اون موقع مهلتشون تموم شده..البته به سپرده های بلندمدت سودی نمیدن  ولی باز شکر خدا تا آخر خرداد یه مبلغی میشه که دستمو میگیره..پول مستاجرو هم میندازم تو سپرده کوتاه مدتم..خداروشکررر با خودم میگم خداجوون من حق کسی رو ناحق نمیکنم درسته ننه ام به خون من!! هم چشم داره ...ولی واقعا این حق و حقوق متعلق به منه.هرموقع هم تقی به توقی میخوره یا با دختر و شوهرش حرفش میشه .قشنگ میچسوبه رو پیشونیم که زیرتونو پر کردم!!زیر همه مون پره شکررخدااا...امروز بعدناهار گفتش بریم سر خاک. گفتم باشه .بریم.خاهری سرماخورده .خابیده بود.رفتیم برا آقاجونامون گل وگلاب خریدیم.دیشب تو خاب دیدم 10 تا گل خریدم ودارم میرم پیشش.آقاجون ببخشید که روز سالگردت نیومد پیشت.ماشالاه همه روز اخر یاد مرده هاشون کرده بودن و بدو بدوو باغ رضوانو بسته بودن...سالی به 12 ماه نمیان حالا که روز اخر ساله اومدن یادی بکنن.سربالایی رو با کلی ترمز وکلاج و توقف بالا رفتیم.داشتیم  میرسیدیم به سرخاک بابا بزرگم علی اینارو دیدیم.ماهان هم کلی ذوق کرده بود اخه میگفت چندروزه ندیدمتون عزیز. ازونجاهم رفتیم سرخاک آقاجونم .میگم ماهان این آقاجونه مونه هاا.اسمشو ازرو سنگ قبرش خونده .ازونجاهم با ماهان رفتیم یه فاتحه صلوات برا شهیدامون فرستادیم.میگه عمه اینا شهیدن همشون اره ؟میگم اره.میگه شهیدا دستتون درد نکنه که برا ما جنگ کردین..قوبونش برم..من سن این فسقلی بود داشتم دنبال آقاجونم میگشتم که کجااس..هی عکس نشون میدادن منم گیج ومنگ میشدم...خدا بیامرزتت آقاجون.برگشتنی هم ماهان گفت میرم خونه عزیزو . سوار ماشین ماشد.خداروشکرر حتما هم این بارون و برف نوید بخش حاصلخیزی بیشتره .بازم هر چی صلاح خوده خدااس..شرکت به حسابم واریزی انجام نداد.ازدیروز دارم خود خوری میکنم که چرا همه پساندازو سپرده کردم.بعدش میگم بامید خدا سال جدید واریز میکنن این یه هفته ای لازم ندارم .یه 100 تومنی هم از سپرده ها واریز میشه .بامید خدااااااااااااااا..فقط تو دلم میگمممم خدا جووووون من ناحقی نمیکنم هااا خودت که بهتر میدونی ..من میخاام ازین به بعد خودم حقوقمو پس انداز کنم فقط همین .همیشه برگشتنی از بزرگراه که رد میشیم مجتمعی که واحد دارم توش دیده میشه .نبش خیابونه اون مجتمع .شکررش باشه .هر وقت میگذرم میگم خداایا فقط بامید خودتاااا میخاام تو 4دیواری خودم باشم .

یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 30 اسفند 1395 ساعت: 22:26