13اسفند

ساخت وبلاگ
با این بارونایی که گاها میباره هوا خیلی بهاری شده..بامید خدا برف سنگینی نیاد ..البته گفتن آبکیه ..چهارشنبه بالاخره موفق شدم برم بارونیمو بدم درست کنن.برگشتم دیدم به به برقا رفتن .منم دستم بدجوری درد داشت اصلا دنباله بهونه بودم تایپ نکنم.شکرخداا بهونه جور شد.گفتم میبرم 5شنبه صبح حلشون میکنم.از5شنبه اس که ننه ام به همراه شوهر عزیزتر ازجانش!داره به شستشوی عید میرسه! منم حقیقتش دارم دوری اعمال میکنم تا صداهای خوشگلی که با دادو فریاد همراهه به گوشم نرسه!!وجالبتر اینکه از دیروز هیچگونه صدای بلندی یا داد و فریادی (اخه اینا کاری انجام بدن ناپدریم عربده میکشه همش)به گوش نرسیده..امروز هم دیدم دارن اشپزخونه رو  شست و شو میدن غذادرست کردنو بهونه کردم و سریع لوازم مورد نیازو بردم سوئیت بالا..خاهری هم بدو بدو با من اومد.گفتم من برم بالا غذا درست کنم!!همچین به هم نوشابه تعارف میکردن ..با خودم گفتم عربده کشیاشون فقط واسه ماهاس هااا!!! عزیزم ؛عزیزمی به راه بودااا.منتظر هرلحظه پرخاش وعربده از سوی ناپدری بودم ولی هیچ صدایی نشنیدو!!خدایا گوش شیطون کر الهی....حالا بذار خوب باشن..ما این وسط باید تحمل بعضی اداهاشونو داشته باشیم!اینا اتوماتیک واار خودشون تو اتاقشون مسایلشونو حل میکنن!!!

یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 56 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 13:33