25آذر

ساخت وبلاگ
برفی که دیشب باریده بود حسابی آبکی بودوصبح راحت تونستم با ماشین برم.رییس درگیر جشن وکادوی یلدای عروسش بود .دیگه وقتی قراره خودش خرج کنه باید خودشم نظارت داشته باشه.یه هندونه داده بود تزیین کنن.فک کنم چون جشن نگرفته بودن خاستن که یه مقدار باشکوه تر باشه .خداسلامتشون کنه.اینکه خرج و مخارج یه زندگی جدیدم بدی بار سنگینیه وقتی توخونه اجاره ای هستی و کلی قسط داری!بهر حال صلاح مملکت خویش خسروان دانند.تنشون سالم .خوش باشن.امروز حسابمو چک کردم دیدم بازم واریزی از سوی مستاجر انجام نشده!مجبور شدم اس بدم و بهرحال در جریان باشن که من قسط و خرج و زندگی دارم.در حد یه یادآوری  مودبانه بود.ولاغیر.که درجریانم قرار گرفتم که پدر مستاجر دستش یه مقدار تنگه.واینکه بحث سر فیش تلفن شد.میگن ما گوشی تلفن نداریم .!!اونوقت از کجا 4700 یه باز زدن !7 هزار هم این دوره!!منم انگار موظف شدم فیش تلفن واریز کنم!!گفتم یه گوشی میارم سرظهری ببنم اصلا این خطی که من تغییرنام دادم نکنه مال این خونه نباشه!!دو به شک شدم!!خلاصه این پسر مودبه رو از یه مسیری برداشتم رفتیم خونه .وامتحان کردیم دیدم نه درسته!!ازونجایی هم که در جریان قرار گرفتم این هم خونه پسر مودبه !همون پسر ژیگوله !نیازی به واریز فیش نمیبینه اصلا.برق هم اومده بود که بدهی زده بودن.قشنگ به زبون گفت که من ازش ناراضیم و ای کاش یه خونه تنهایی اجاره میکردم.!منم گفتم بسیار کار خوبی میکنی ..تا عید صب کن یه ندایی بهت بدم بیا سوئیت بالایی مادر اینا بشین .بیخود هزینه اضافی به پدر تحمیل نکن.از همسایه ها هم ناراضی بودن چون که همسایه ها دوس دارن سرشونو بکنن تو کون!!اینا!!بی ادبیه ولی حقیقت محضیه که در جامعه ما رواج داره !!وهیشکی سرش تو کون خودش نیست.خونه حسابی بازار شام بود ومنم انگاری تو یه فضای دیگه سیر میکردم وهمه جارو دید میزدم..البته از فرط تشنگی روحی به اون خونه بود همش ..وگرنه دید زدنم به چشم پسر مودبه یه جورایی ناجور زد و منم از فرط تشنگی روحی اصلا یادم رفت بگم قصدم چیز دیگه ای هستش .اونم هی معذرت خاهی میکرد که ببخشید بهم ریخته اس.منم گفتم اتفاقا منم شلخته تشریف دارم.!!میگه سال دیگه مارو بلند میکنین نه!؟ منم یکم صبوری پیشه کردم . گفتم خونه خودتونه !قابل شمارو نداره .بامید خدا قصدم اینه یه کارایی انجام بدم از باب جهاز برون و ایناو!!!بعدش یه دل سیر نیگا کردم آشچزخونه رو .همه ظرفاشون مونده بود تو سینک و حتی رو کابینتا!!!تازه یه چیز دیگه رو هم کشف کردم واونم اینکه تقریبا خونه گرمایش از کف داره .البته فقط دو تا لوله هستش که سرامیکارو گرم کرده بود و مشخص بود ..خونه بسیار گرم وعاالی..میگه اینا فقط بلدن مارواذیت کنن. تابستون بیا ببین اینجا دخترا چه بندو بساطی راه انداختن!!!همین همسایه روبرویی هم یه خانوم بیوه وتنهاس.البته من دیدم جوون و بیوه اس!! خلاصه همه چی به به و چه چه هستش ..ولی من هرچی باشه باید مستقل زندگی کنم.به کسی هم کاری نخاهم داشت .نه سروصدایی نه رفت و آمدی ..یه 4 دیواری میخام فقط توشش بخابم!!! اااااااااااااااااای خداااااااااااااااااااا...خونه حسابی بهم ریخته بود و اتاق به چشمم همچین کوچیک اومد که رویای تختخاب گردالی محو شد یه لحظه از ذهنم!!!بیلمیررم.3*3 بودنشو که شک ندارم ولی خیلی کوچیکتر به چشم اومد...یعنی صدرحمت به بازار شاام....یه دوس دختری بیارین !!بابا مرتب کنه خونه رووووووو!!دلم خاس بگم بذار اشپزخونه رو مرتب کنم!!(چه پررو شدم) ولی بعدش گفتم حرف نزنی سنگین تری...خخخخخخخ....خلاصه قرار شد وقتی استفاده نمیشه از خط تلفن .موقتا بدم مسدودش کنن..خیلی هم عالی هر دوره 7 تومن بیاد که پدر من درمیاد !!!اینام به گردن نمیگیرن !!کی استفاده میکنه خدا میدونه!! پسر مودبیه !!منم مثه زنای میانسال نه خجالت میکشیدم ازش نه حس بدی سراغم میومد!!( اینو واقعا میگم یعنی یه ذره در حداینکه اای واای نرم داخل یا خودمو به خجالت بزنم ندارم ، با همه راحتم و رو راست ؛ یعنی حس جوونی و اینجور چیزارو از بین رفته در من ؛ براهمونه میگم دختر بابام هستم دیگه، یه جوراای چون خودم باید کارای خودمو انجام بدم ؛ باید نازو عشوه و خجالت و اینجور کارای زنونه رو بیخیال شم) امیدوارم  خوب باشه .چون در غیر اینصورت مردی در کنارم نیست که کارا و حرفای مردونه رو بزنه!! سرظهری که خونه خودم بودم مامان زنگید !میگه نمیای میگم یه مقدار کار دارم .میگه صبحی !!چطور رفتی ؟میگم برفا آبکی بود راحت رفتم...بعدش اومدم یه مقدار جلوی پارکینگو من هم تمیز کردم !البته ناپدری !!زحمت داده بود به خودش وتمیز کرده بود جلوی پارکینگو .منم با برفای آبکی بازی کردم .یعنی ساعت3 بود ولی هنوز من ناهار نفرموده بودم!یه جوراایی ناراحت بودم صبحی یه مقدار اشمام درومد!!از تنهااایی بود !!وگرنه مسئله واریزی اجاره نبود !زر زر کردم با خودم یکم!!بهونه گیری کردم .ولی آخرش به خود گفتم لطفا هیچی نگوو.تنت یالمه و مثه آدم نشستی داری تو محل کار ..کارارو انجام میدی.البته نصفشم آوردم خونه تایپ کنم!!!کی تایپیست .و منشی مثه منوو از دست میده !!؟؟هم تو خونه کار میکنم هم تو محل کار!!الانم هوا داره به سمت یخ زدن بیشتر پیش میره و باید یخبندونو در نظر داشته باشیم..اگه بارون بیاد یخ نمیبنده هاا بیرون.ولی احتمال یخ زدگی زیاده!یه مسئله ای هم اینکه :مستاجر وجهه خوبی نداره درهر شرایط !همش 6 ماه اول....البته اینا مشکلی ندارن هااا.منتها 6 ماه که رد شد یه مقدار بی نمک بازی پیش میاد!!!سال دیگه خالی میکنم خونه رو ...بامید خداااااااااااااا...فکرای زیادی دارم براااش...نرفتم آقا جونمو و بابایی زو ببینم .داشتم که میرسیدم خونه یادم افتاد!!خیلی خسته بودم .خاله کوچیک هم اومده بود برا درست کردن باسلوق! مثه بیحالا  یکم اینور انور رفتم بعدش گرفتم خابیدم!الانم ظرفیت خابیدن دارم!امروز گفتم کااش یکی باشه بیاد بریم یکم برفارو ببینیم !!( عوارض تنهاایی بود که ته دلمو میفشرد)رفتم خونمو دیدم حال و هوام عوض شد تا حدودی...پسر مودبیه !بهش گفتم سال دیگه ندا بده بهم بیا تنهاایی تو سوئیت بالایی مامان بشین .خیلی هم عالی .از تو بهترو کجا میشه گیر آورد .ساکت .مودب تو خونه هم پیدا نمیشه !ببینیم چی میشه ...بامید خدااااااااااااااااااااااااااااااا فقط..................

یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 39 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 0:04