یادداشتهای روزانه

متن مرتبط با «مرداد» در سایت یادداشتهای روزانه نوشته شده است

29مرداد

  •  چندروز قشنگ معطل بازشدن تلفن بود.دیدم این دفتر پیشخوانیه کارمو راه نمیندازه تازه 8-9  تومنی هم ازم گرفتن.گفتم برم همونجا که مسدود کرده بودم.صبحی بدوبدو رفتم بامید اینکه 8 میان و منم کارم تا 8 ونیم راه میوفته .نیومدن .گفتم برم سرظهری بیام دا.. دیدم پسر رییس 9 اینا بود اومد منم سریع بلند شدم رفتم .گفتم احتمالا این مستاجر امروز دیگه خبری ازش میشه و اینا.رفتم دفتر پیشخوان یه نیگا کرد گفتش این خط که ب,مرداد ...ادامه مطلب

  • 21مرداد

  • هفته پیش سرمو تو نمایشگاه مطبوعات گرم کردم .یه چندروزی بهونه کردم رفتم همکارا رو دیدم.با خانوم محمدی هی میخام گرم نگیرم میبینم نمیشه .میادسمت من.از ارتباطم هم با مهدی زیاد بهش نمیگم .یه حمید عزیز تو این وبلاگ بهم سرمیزد که همیشه دعای سرسلامتی و خوشیش  از ته دلمه. اگه یادم باشه گفته بود آدم نباید از زندگیش به احدالناسی بگه.وقتی اعتماد میکنی ابراز همدردی میکنی اخرش خوب تموم نمیشه همیشه ملت دوس دارن سرک بکشن تو زندگیت.حالا شکر خدا مشکلش با هیئت مدیرشون هم حل شد و اینا.با همسریشم ارتباطش خوبه.ولی آدم بعدن میفهمه نباید دردشو حرفشو به کسی بگه.البته خودش میگه این همه استرس از تنهاایی هستش.ولی بنظرمن ,مرداد ...ادامه مطلب

  • 23مرداد

  • دوشنبه 23 مرداد 1396 مشتری که پریروز خونه رو دیده بود. و فک کنم نوشتم که روی سرامیکا یه بالا پایین پرید وامتحان کرد ،پسندید.البته چون بنگاهی به من گفتش که این اقا مهندس شهرداری هستن و درحال خونه سازی .بنظرم اومد که چون یه چیزایی حالیش میشد بحث سرامیکای کف رو نکرد.واینکه داره خونه میسازه و احتمالا کمترازیک سال بخاد مستاجر خونه ام بشه.این اقای بنگاهی تا ساعت4 مارو کشوند بنگاه .پیرمرد خوبی اومد بنظرم.منم با ننه ام رفتم .گفتش شوهرمو هم بگین بیاد منم تو ماشین با لحن خیلی تندی گفتم گورومساخ لازم نیست برامن..اگه تو لازم داری بریم برش داریم.واینکه بعدش گفتم پشت تلفن هم غیرت لازم ندارم کسی به رخ من بکش,مرداد ...ادامه مطلب

  • 26مرداد

  • مستاجر قرار بود دیروز مبلغ رهن رو به حسابم واریز کنه و بریم بنگاه کلیدارو تحویل بدم و باقی ماجرا .منم دیدم تلفن هنوز وصل نشده مجبور شدم دوباره برم دفتر پیشخوان .نگو یارو فک کرده من پرداخت نکردم فیشو مسدود شده .که متوجه شدن مسدود شخصی انجام دادم خط تلفنو.که اونم موند برای شنبه کاراش انجام بشه .مستاجر هم دیروز صبح زنگید که من نتونستم از بانک پول بگیرم .همه پولاشو (عقل کل هست مثه من انگار!!) برده گذاشته موسسه ثامن الائمه ! ویهویی دیده بانک جمع کرده البته مسخرش نمیکنم هاا اما پیشامدو نمیشه کاریش کرد.100 میلیون گذاشته تو بانک! واونم یه شبه درشو بستن و میگه قرار شده ماهی 10 تومن بهم پول بدن..خدا نصی,مرداد ...ادامه مطلب

  • 13مرداد

  • جمعه 13 مرداد 1396 اصلا دلم نمیخاد چیزی بنویسم .چون نخاستن خوشحالی منو ببینن فقط خاستن فک کنن که چه جوری میتونن حرفشونو به کرسی بنشونن. ازینکه افسرگی دارم و میتونستن با ارزش گذاشتن به خاسته من باعث بشن روحیه ام عوض بشه ،و درست برعکس عمل کردن ؛ ناراحتم ولی ناراحتی من به درداونا نمیخوره .نه به درد ننه, ...ادامه مطلب

  • 3مرداد

  • سه‌شنبه 3 مرداد 1396 از اول مرداد یه روزنامه محلی خریدن که کارا دوبرابر بو دقبلا الان شده چهاربرابر .یعنی فقط دوس دارم کور نشم ازبس تایپ میکنم و یه لحظه بیکار نمیشم محل کار.خستگی های خیلی آزاردهنده ای که هم جسمی هستش هم روحی...هنوز خونه رو کسی اجاره نکرده.دارم به پارسال فک میکنم که سه سوته اجارش کرد, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها